شعر وروديه كربلا

اّلّلهُمَّ اِنّ اَعُوذُبِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَالْبَلآءِ

اّلّلهُمَّ اِنّ اَعُوذُبِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَالْبَلآءِ

من تو رو دارم دیگه غم ندارم

من تو رو دارم چیزی کم ندارم

به من بگو که چی شده داداشی

دق میکنم اگه پیشم نباشی

تا هرکجا بری میام به قران

شهر بلا بری میام به قران

چرا داری گریه کنون میخندی

کجا میخوای بری که بار میبندی

خواهر برادری سفر چه خوبه

راه افتادن وقت سحر چه خوبه

روسری  گلدار منم رو بردار

چادر بازار  منم رو بردار

عاشق اون لحن خوش صداتم

خودم بلا گردون بچه هاتم 

صدای گریه هات یادم نمیره

اون التماس دعات یادم نمیره

خسته شدم ببین ز پا نشستم

داداش من از خیر سفر گذشتم

اینجا کجاست ؟ بیا بریم مدینه

کرببلاست ؟ بیا بریم مدینه

اینجا کجاست ؟ چرا اسیر دردیم

داداش بهم بگو که بر میگردیم

من از سنان و حرمله میترسم

من از کمان و حرمله میترسم

دلت میاد ببینی غرقه در خون

سر به سرم میذاره شمر ملعون

یا که سنان راه منومیبنده

هو میکنه به اشک من میخنده

دلت میاد خولی بد قواره

  پیش همه  ادامو در بیاره

دلت میاد  درد کمر بگیرم

رو نیزه ها از تو خبر بگیرم

دلت میاد ببینی روسری مو

چادر یادگار مادری مو

حق بده از درد فراق میترسم

حق بده از غصه و داغ میترسم

بیا و بی خیال کربلاشو

بیا و تکیه گاه بچه ها شو

منو با یک سه ساله تنها نذار

با زجر این قافله تنها نذار

تا رفتی زینب تو نیمه جون شد

یک سفر اومدیم که زهرمون شد

علیرضاخاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا