شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)شعر محرم و صفر

خنده و هلهله بر چشمِ تَرم رَحم نکرد

خنده و هلهله بر چشمِ تَرم رَحم نکرد

به غریبیِ من و اشکِ حرم رَحم نکرد

هیچ کس حُرمتِ این مویِ سفیدم نگرفت

نفسی بر من و سوزِ جگرم رَحم نکرد

لشکرِ بغضِ علی دقِ دلی خالی کرد

به سرش ریخت و بر یک نفرم رَحم نکرد

دستِ مِقراض بُرش داد حریرِ بدنش

هر قدر پا به زمین زد پسرم, رَحم نکرد

همه ی فاصله را داد زدم نیزه بس است

نزن اینقدر من آخر پدرم رَحم نکرد

سندِ سخت ترین لحظه ی عمرم این است

داغِ او بر دل و چشم و کمرم رَحم نکرد

پسرم از روی زین بَد به زمین افتادی

نیزه بر پهلویت آمد به زمین افتادی

چقدر فرقِ دو تایِ تو به هم ریخته است

زیرِ پا زُلفِ رَهایِ تو به هم ریخته است

زَجر کُش شد به خدا بس‌که زدی پا به زمین

پیرِمردی که به پایِ تو به هم ریخته است

دیگرم نیست توقع که جوابم بدهی

در گلو تیر صدایِ تو به هم ریخته است

اِرباً اِربا شده زین پس چه صدایت بزنم؟

تیغ از بس که هجایِ تو به هم ریخته است

غُصه ات با دلِ لیلا چه کند وقتی که

گیسوی عمّه برایِ تو به هم ریخته است

چه کنم, تا به حرم بینِ عبا می برمت

زخم ها قدِ رَسایِ تو به هم ریخته است

شاعر: علیرضا شریف

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫2 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا