شعر مصائب اسارت شام

خورشید تنور

خورشید تنور

بوی بهشت می وزد از داخل تنور

 موسی گمان کنم که رسیده به کوه طور

 شبنم کنار ساحل آتش چه می کند؟

 این سیب سرخ داخل آتش چه می کند؟

 آتش گرفته شهپر ققنوس در تنور

 نفرین آسمان و زمین باد بر تنور

نمرودها وابرهه ها عهد بسته اند

آیینه یتجلی حق را شکسته اند

سوزاندهاند قسمتی از باغ سیب را

فهمیده اند معنی شیب الخضیب را

اینجاخلیل راهی رضوان نمی شود

آتش دراین بلاد گلستان نمی شود

خورشیدگرگرفته درون تنور, وای

موسی سرش جدا شده درکوه طور, وای

جای عزیزفاطمه کنج تنور نیست

مطبخ محل شأن نزول زبور نیست

دیشب تمام دشت برایش گریسته

یحیی درون طشت برایش گریسته

زخم عمیق لعل لبش گریه آور است

چشمان نیمه باز شفق گونه اش تراست

رخت سیاه بر تن حوا وآسیه

مریم برای فاطمه می خواند مرثیه

کروبیان به چنگ عزا زخمه می زنند

دور تنورحور و ملک لطمه می زنند

افلاکیان آینه رو سینه می زنند

با نوحه های مادر او سینه می زنند

تا بین دست فاطمه خورشید جلوه کرد

در شهرکفر مشعل توحید جلوه کرد

زهرانهاده دست سر زانوان خویش

قامت خمیده تر شده از چند روز پیش

زهرا به ناله, شعله به پروانه می زند

بر گیسوان سوخته اش شانه می زند

دستی کشیدبرسر گیسوش, گریه کرد

درسوگ زخم گوشه ی ابروش گریه کرد

زهرا به اشک مقنعه نمناک می کند

خاکستر ازمحاسن او پاک می کند

برزخم دست وسینه ی زهرا زده نمک

پیشانی شکسته و لب های پر ترک

امشب نه آنکه ارض و سما گریه می کند

حتی میان عرش خدا گریه می کند

 وحید قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا