شعر مصائب اسارت شام

روضه ای کشنده

روضه ای کشنده

گفته اند روضه ای کشنده بگو
محض افراد تب کننده بگو
دل مان می تپد به یاد حسین
پس بیا با دلی تپنده بگو

گفته اند از سیاست دشمن
از نگاه فریب دهنده بگو
یاد روز ده محرم از
حنجر و خنجری برنده بگو
گفته اند از غم اسارت و از
شور و شادی و رقص و خنده بگو 
گفته اند که دوباره بنشین از
طعنه های بد و زننده بگو

عرق شرم از سر و رویم
میچکد , باز روضه میگویم

عمه جان عفو کنید مرا باشد؟
این سراپا گناه را باشد ؟
بده رخصت که از تو دم بزنم
شاه بانوی نینوا باشد ؟
وعده مان روز اربعین خانوم
دم گودال کربلا باشد ؟
عصمت الله کافی است دیگر
رونزن جان مرتضی باشد؟
خواهشا اینقدر نگو هرشب
تن صد چاک و بوریا… باشد ؟
چشم خود را ببند نگاه مکن
سر بازار برده هاباشد ؟
بگذارید گریز خود بزنم
ـ با اجازه ـ به روضه ها باشد؟

دام کفتار و بال طاووسی…
وای من روضه های ناموسی

آمدی  شام خدا بخیر کند
– شهر بدنام -خدا بخیر کند
قد و بالای سرخ تو بانو
ملاعام خدا بخیر کند
پشت بامی پر از تماشاچی 
وای از ازدحام.. خدا بخیر کند
کوچه بازار شهر و قافله ات
سنگ و دشنام خدا بخیر کند
صحبت قیمت و خرید وفروش
حرف های عوام… خدابخیرکند

هدف رفت  و آمدت کردند
مجلس شام واردت کردند

دائم الخمر به حالت مستی
تا صدا زد چه کاره اش هستی؟
تو بگفتی که خواهرش هستم
او صدا زد به غصه بنشستی!
نشدی هم کلام او اما
نعره ای زد چرا دهان بستی ؟؟
“ما رایت…” بگفتی و خونش
تا به جوش آمد , از سر پستی
سر کشید از پیاله می و سپس
خم شد و از زمین چوب دستی…
تا که برداشت… , در مقابل تو
تیره شد کل عالم هستی
دوسه دندان به خیزران که شکست
همه گفتند چه ضربه ی شصتی!!

بعد از آن گفت به  مردک عیاش

 علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا