شعر مصائب اسارت كوفه

زندگی بدون تو

این زندگی بدون تو معنا نمیشود
هرکس نشد به مثل تو منا نمیشود

طوفان اشک و صحنه گودال قتلگاه
بس کن دگر که نیزه تو جا نمیشود

دیدم , میان آن همه جنجال و کشمکش
مردی رضا به زیور زنها نمیشود

میخواست معجرش کشد از سر به ضرب مشت
گریان به ناله گفت : به زهرا نمیشود

چیدش تمام آنچه که پیدا نموده بود
لیکن نمیشود برادرش احیا نمیشود

باید به راه دوست فقط سر شکست و بس
با استخاره و اگر اما نمیشود
محمود اقبال

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا