شعر مصائب اسارت شام

یا زینب

دور محمل چه شلوغ است مکافات شده
قافله وارد دروازه ساعات شده

سنگ در دست رسیدند و خوش امد گفتند
بین هر کوچه ای از آل علی بد گفتند

وسط اینهمه خنده شرر آهم هست
دور من هرکس و ناکس که نمیخواهم هست

این جماعت که همه راهزن و دزد رهند
زشت باشد که تو باشی و مرا هل بدهند

سوره ناس بخوانید که شر کم بشود
چشم ها خیره نماند سرشان خم بشود

ای حسین از تو چه پنهان به خودم لرزیدم
معجرم را به سر یک زن شامی دیدم

اول ماه صفر بدسفری بود حسین
ساربان من عجب بدنظری بود حسین

از سر نیزه ببین رد کبودی هارا
لال کن جان ابالفضل یهودی هارا

مشکلی کاش ز هجران تو حل میکردم
سرت از نیزه می افتاد بغل میکردم

طعنه و زخم زبان مرحله به مرحله بود
بی ادب تر ز همه دوروبرم حرمله بود

نصف روز است که اینجا سرپاییم حسین
دوست داری که بگوییم کجاییم حسین

وسط اینهمه روضه فقط این غم کم‌ بود
اخرین منزل ما مجلس نامحرم بود

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا