شعر روضه شب نوزدهم

زخمی خاطرات

زخمیِ خاطرات سی ساله
چشم بر قاب آسمان دارد
این محاسن سپیدِ اشک‌آلود
در دلش داغِ یک جوان دارد

فزت و رب الکعبه

کوچه در کوچه دلم ریخته بر دور و برت

چقدر خون جگر میرود از فرق سرت

پیش من راه برو بی کمكِ از حسنين

باورم نيست چنان تا شده امشب کمرت

دکمه بازگشت به بالا