شعر شهادت حضرت زهرا (س)

زهرای من

به شب نشسته چرا آسمان بازویت؟
چه کرده اند مگر با توان بازویت؟

به زور تیغ٬ دهان غلاف را بستند
که برملا نشود داستان بازویت

شبیه بغض و غرور و دل علی انگار
شکسته از دو سه جا استخوان بازویت

تمام چرخه ی خلقت میفتد از حرکت
همین که درد میفتد به جان بازویت

چگونه دق نکنم در عزای بازویت
فدای لرزش دستت فدای بازویت

جهان که دست به دامان توست٬جای خودش
دخیل بسته «وَرم »هم به پای بازویت

به فکر موی حسینی٬ولی چه سخت شده
بلند کردن شانه٬ برای بازویت

برای جان به لب آوردن علی کافیست
مرور هر شبه ی ماجرای بازویت

 عالیه رجبی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا