شعر شهادت حضرت زهرا (س)

زهرای من

اصلا نیازی نیست
از بسترت پاشی
با درد پیش پای
همسرت پاشی
هی گفتم از دردات
هی گفتی چیزی نیست
گفتی اگه گاهی
می افتی چیزی نیست

تو دست به دیواری
گفتی یکم خستم
ديدم قنوتت رو
گفتی یکم دستم

این بچه ها سایه
روسر میخوان زهرا
تا وقت دامادی
مادر میخوان زهرا .

از رفتن و از مرگ
کمتر بگی ای کاش
مادر میخواد زینب
قکر عروسیش باش

چشم پرآب تو
نقش برآبم کرد
تابوت تو اومد
خونه خرابم‌ کرد

دنیا عجب خاکی
روی سرم ریخته
هم‌موی زینب ،هم
خونم بهم ریخته

طفلی حسن هرشب
تو خواب عزاداره
هی میگه دیوارو
هی میگه گوشواره

سینه سپر کردی
خیلی محک خوردی
خانوم سر من تو
خیلی کتک خوردی

زینب با دلشوره
هی روتو می بوسه
شونه که‌میفته
بازوتو می بوسه

وقتی همه خوابن
فضه با دلشوره
خون رو دیوارو
با گریه میشوره

حرف حسينت شد
رفتى چرا از حال
پيرهن رو كه دوختى
هى گفتى از گودال…
محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا