دسته‌بندی نشده

شعر شهدای مدافعان حرم

دفعه آخرى یجور دیگه بود
هی دو سه بار مادرشو بغل کرد
گفت به خدا سپردمت , دلم ریخت
ساکشو بست… دخترشو بغل کرد

روم نمیشد که جلوى بچه ها
عطر نجیب تنشو بو کنم
شرمى که داشتم نشد آخرین بار
برم جلو پیرهنشو بو کنم…

دکمه پیراهنشو که بستم
با مهربونیاش کنارم نشست
سخته بگم… بند دلم پاره شد
بنداى پوتینش رو وقتى که بست

یجورى غیر مستقیم حرف میزد
گفت پسرمون مکتبى بزرک شه
خانومیه خودت ازش بر میاد
که دخترمون زینبى بزرک شه

خاطره عروسیمون رو گفت و…
همش میگفت ببخش نداریامو …
خرج محرّم کنید اون پولى که…
کنار کذاشتم واسه کربلامو .

گفت دو سه تا امانتى میذارم
اینا باید پیش خودت بمونه
لباسِ مشکیم , چفیم , ساعتم
اینم که حلقه عروسیمونه

حلقه رو داد و حلقه ها رو وا کرد
حلقه به گوش خونه کرم شد
تا اسم زینب میومد جون میداد
آخرشم مدافع حرم شد

وقت خداحافظی لبخند میزد
بغضشو هیج موقع نشونم نداد
گفتم دوست دارم , یکم نگام کرد
وقتى که رفت گریه اَمونم نداد

چند تا پیام صوتى داد از دمشق
گفت خانومى دوست دارم , رها شد
دیگه پیامى نیومد , دو شب بعد
یک دفعه خونمون برو بیا شد

محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا