شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

طفل را کشتند

جماعتی که توان از علی ز کف بردند
پناه بر در ثانی ناخلف بردند

هنوز جسم نبی بر زمین نمایان بود
که آبرو ز جوانمردی و شرف بردند

سه رکن خاری امت برای بیعت خویش
جَهال پست و فرومایه را به صف بردند

سقیفه ای که بنی ساعده علم کردند
عنان ناقه دین را به هر طرف بردند

مگر نگفت پیمبر علی وصی من است
هجوم بر سر درگاه لوکشف بردند

فدک بهانه نمودند و طفل را کشتند
میان خانه حیدر دُر از صدف بردند

مگر نه اینکه به محراب کوفه ضربت خورد
یکی نگفت علی را چرا نجف بردند

قرار شد که حسینش شود پناه همه
شکسته عهد, ورا هم به سمت تف بردند

همان جماعت کوفی به شام پیوستند
زنان اهل حرم را به چنگ و دف بردند

زدند حلقه به دور سری که می گریید
میان کوچه و بازار با شعف بردند

گهی به تشت زر و گاه در میان تنور
از این طرف سر او را به آن طرف بردند

 جواد کلهر

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا