شعر شهادت حضرت رقيه (س)

لکنت دخترانه شیرین است

از سفرآمدی و روشن شد

چشمهاییکه تارتر شده اند 

از سفرآمدی به جمعی  که

همگی دستبر کمر شده اند 

زخمهای تورا شمردم که

یک به یکنذر بوسه ای دارم

چقدر زخمدر بدن داری

چقدر بوسهمن بدهکارم 

بعد ازاین است بادها ندهم

گیسوان تورا که شانه کنند 

من نمردمکه سنگها هر بار

زخمپیشانی ات نشانه کنند 

دختری کهمقابلم انداخت

باز همنان پاره خود را

به خداروی گوش او دیدم

هر دوتاگوشواره خود را

گیسوانیکه داشتم روزی

کربلا تابه شام کمکم سوخت 

خواستم تاکه شعله بردارم

نوکانگشتهای من هم سوخت

لکنتم بیشترشده خوب است

لکنتدخترانه شیرین است 

لهجه امرا ببین عوض کرده

چقدر دستزجر سنگین است

تا بهسختی ز عمه پرسیدم

که تو همدرد استخوان داری

گریه کردو به گریه با من گفت

چقدر لکنتزبان داری 

گرچه پیرمنموده ای اما

دیدنت بازجای خوشحالی است 

باید ازخیزران کسی پرسد

جای دندانتو چرا خالی است

ساربانآمد و به رویم ماند

اثراتکبودی از دستش 

چشم منتار شد ولی دیدم

خاتمت رامیان انگشتش

 حسن لطفی

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا