شعر بازگشت كاروان به مدينه

عاقبت مادر رسیدم

به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من
اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من

تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته
هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من

مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد
که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من

چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی
غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من

خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند
به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من

دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد
ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من

چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو
چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من

دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم:
نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من

به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما
دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من

منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم
چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من

قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه
مصیباتِ تُرا، از شام تا کوفه چشیدم من

به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد
جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من

مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره
مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من

چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم
از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من

در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرك خواند
فقط با حربة نفرین، نفسهایش بریدم من

قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر
قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من

بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم
سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من

دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده
پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من

خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر
به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من

ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد
و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من

محمود ژولیده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا