شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

قرآن ناطق

قرآن ناطق حیدر و تفسیر، زینب
ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب
حالا که گفتی می روم شد پیر، زینب
مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب

از کاسه های شیر خیلی نا امیدم
از نسخه های کوفیان خیری ندیدم

با چاه کردی درد دل با دخترت نه
زانو بغل کردم کنار بسترت نه
صدها گلایه کردی از زخم سرت نه
گفتی ز هر بابی سخن از همسرت نه

ای لیله القدرت شب گیسوی زهرا
پهلو به پهلو میشوی پهلوی زهرا

خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟
از بعد کوچه دیدمت کم کم شکستی
با ضربه ی آن سیلی محکم شکستی
وقتی که دیدی فاطمه شد خم شکستی

یک شب نشد یاد در و مادر نیفتی
درسجده هایت نیمه شب با سر نیفتی

قرآن به سر میگیرم اما بیقرارم
سنگ مزارت میشود سنگ مزارم
داری وصیت میکنی تحت فشارم
با کوفیان در آمده بعد تو کارم

دلشوره ی این کوچه سازیها مرا کشت
دلشوره ی این سنگ بازیها مرا کشت

هرشب گرفتارم گرفتار حسینم
بابا سفارش کن که پاکار حسینم
من خواهرم یعنی که غمخوار حسینم
اصلا” چه گفتی با علمدار حسینم؟

دیدم که چشمانی پر از افسوس داری
سخت است میدانم غم ناموس داری

ما رامیان کوچه ها سر می دوانند
دنبال سرهای به نیزه میکشانند
پیش زن و مرد غریبه می نشانند
خرما و نان خشک بر ما میرسانند

وای از غم بازار ، از الوات کوفه
از زیوری که میشود سوغات کوفه

وقتی که دیدم روی نی تاج سرم را
وقتی که می بینم کنارم مادرم را
وقتی که نیلی کرده دشمن پیکرم را
باید چگونه پس بگیرم معجرم را؟

وقتی نه یک چادر، نه یک رو بند دارم
یک آستین پاره می آید به کارم

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا