شعر شهادت حضرت زهرا (س)

مـولا جان

صدایِ ناله های دَر می آید کیست مـولا جان ؟
نمی دانم ولی انگار مُحتاج است ، زهــرا جان

برایِ نـــان ، فقـــیران اینچنین در را نمی کوبند
مگـــر آنها که می خواهند بِستانند از مــا جـــان

حسین از بُغض میسوزد به زینب چشم می دوزد
چه می خواهند از جانت چه می خواهند بابا جان

کسی فریــــاد زد : آیـــاتِ ایــــمان را بسوزانید
که می گیریم امروز از تو یا بیعت علی یا جان

و کوثر پشتِ در می جوشد و آرام می گوید :
به ولله از علـــی چیزی نمی خواهید الّا جان

هلا ای فتنه ی سوزان ، همیشه آتش افروزان
بترسید از زمانی که رِسد بر رویِ لب ها جان

جهنّم سیرتان از جنّت الاعلی چه می خواهید
منم خیرالنِسا زهـــرا ، منم ختم الرُسل را جان

چه غم از اینکه بنشانید غم را پایِ چشمانـــم
فدایِ هَل اتی کوثر ، فدایِ عشـــق حتّی جان

در و دیوار تَب کردند آتش از خجالت سوخت
به فریادم برس آیینه را کشتند اَســــما جـــان

صدا انگار می سوزد … کنـــارِ یــار می سوزد
به خانه آشکـارا دل ، به کوچـــه آشکـارا جان

برای اشکِ زهرا می شود حیدر لبالـــب بُغض
برای دردِ حیدر می شود زهـــرا سراپـــا جان

حمایـــت کرد بینِ خانـــه از حقِّ علی الحـــق
حمایت می کند در کوچه از جانِ علی با جان

اطاعت از ولایت بهترین آموزه ی زهرا است :

علـی لـب تـر کند …زهــرا :

به رویِ چشــم ” آقـا جــان “

ابراهیم زمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا