شعر شهادت امام حسن عسكری (ع)

قسمت نشد

سخت است مردی گوشه زندان بیفتد
در غربت و در وادی هجران بیفتد

زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت
پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد

می خواند با خود روضه موسی بن جعفر
تا خنده از لب های زندانبان بیفتد

دور از وطن جان داده آقا تا دوباره
شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد

تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند
قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد

سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی
نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد

در پادگان بوده ولی هرگز ندیده
لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد

اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند
تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد

این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است
اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد

شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را
تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد

اصلاً حسین آقا! ولی کی فکر می کرد
انگشترش در دست ساربان بیفتد

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا