شعر شهادت حضرت زهرا (س)

خانومم

اشک از دیده ی دریا افتاد
ثمر از شاخه طوبی افتاد
این سخن ورد زبان ها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد

چقدر مَردم این شهر بَدَند
منُ و زهرای مرا چَشمْ زدند

کاش در سینه من درد نبود
مرتضی این همه شبگرد نبود
صورت همسرِ من زرد نبود
بین این شهر یکی مَرد نبود

تا که در را به لگد وا کردند
همه ی شهر تماشا کردند

آسمان تیره شد و تار شد و
پشت در ، یار گرفتار شد و
روبرو با نوک مسمارشد و
پهلویش زخم شد و زار شد و

سرِ حیدر کتک از دشمن خورد
زنِ من ضربه مَرد اَفْکن خورد

به دلم غم چه شکافی می زد
آه ..، قنفذ چه غلافی می زد
همسرم را به تلافی می زد
چند تا ضربه ، اضافی می زد

که خیال همه را تخت کند
غسل زهرای مرا سخت کند

غصه خوب است مرتب نرسد
آفتابم نرود شب نرسد
خاک بر چادر زینب نرسد
وای اگر آب برآن لب نرسد

چادرت را به سرِ ماه بکش
لب گودال بیا آه بکش

حسین قربانچه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا