شعر شهادت حضرت رقيه (س)

من پیر شدم

من پیر شدم

من پیر شدم عمه خمید آخر عمری
در کنج خرابه چه کشید آخر عمری

جا داشت بمیریم که بانوی وقارت
همراه سر و نیزه دوید آخر عمری

زنجیر به دست آمد و بی معجری اش دید
بی حرمتی موی سپید آخر عمری

اشکش وسط حلقه اشرار که می ریخت
عباس به دادش نرسید آخر عمری

نشنیده بگیر حرف دل دخترکت را
در بزم شراب عمه برید آخرعمری

حق دارد اگر گریه کند بعد تو هرشب
چشمی که به جز روضه ندید آخر عمری

ناصر دودانگه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا