شعر اربعین

همه رفتند بی قرارم

عاشق اما گناه کارم من
دل ندارم، خدا که دارم من
همه رفتند بی قرارم من
به زیارت امید وارم من

رحمت الله واسعه نظری
کربلا لازمم تو باخبری

چشمِ دل خون وچشم سر هم تر
حالم از این نمیشود بهتر
گریه دار است حسرت نوکر
(تا توانی دلی بدست آور

دل شکستن هنر نمی باشد)
قسمتم یک سفر نمی باشد؟

قوم و خویش جناب سلمانم
عاشقی از بلاد ایرانم
دست و پا بوس و عبد سلطانم
دوستت دارم و نمیدانم

تو که از حال و روزم آگاهی
خاطرم را چقدر میخواهی

منِ بیچاره بینوا ماندم
همه بستند بار و جا ماندم
از همه دوستان جدا ماندم
باز از فیض کربلا ماندم

التماس دعا خداحافظ
زائر کربلا خداحافظ

سخت درگیروسخت دربه درم
آب شد از خجالتم جگرم
قول دادم به مادرم که حرم
حتماً امسال اربعین ببرم

دست نگذار بر دلِ خونم
آبرویم که ریخت… ممنونم

ماه از بین آسمان هم رفت
شمر و خولی و… ساربان هم رفت
همه رفتند، کاروان هم رفت
از تن یک سه ساله جان هم رفت

اولین زائری که جا مانده
او رقیه است،مثل ما… مانده

علیرضا وفایی (خیال)

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا