اشعار شهادت حضرت علی اکبر

ولدی علی اکبر

به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم
به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم
بلند می‌شوم و باز می‌خورم به زمین
بلند می‌شوم و می‌خورد زمین کمرم

حالا که می روی

 حالا که می روی کمی آهسته تر برو

آهسته از مقابل چشم پدر برو

قدری قدم بزن پسرم در برابرم

آرام تر شبیه نسیم سحر برو

غم به من چیره شد

غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم

خیز و کن یاری ام ای چشم و چراغم پسرم

تا صدای تو شنیدم ز رخم رنگ پرید

خبرم داد صدایت که چه آمد به سرم

پیغمبری دیگر

از خیمهبیرون آمده پیغمبری دیگر
پیغمبری دیگر که دارد کافری دیگر

جبرییل هم دیگر همان جبرییل سابق نیست
در محضرش می آید اما با پری دیگر

اربا اربا

و خداوند بفرمود حسیـن !
کربلا میوه ی غم می چینی

گُل لیلا

زجا خیز ای گُل لیلا , امیدم بیشتر گردد

بگو بابا , که نیروئی به زانو باز برگردد

جوابم را نمیگوئی نگو , اما نگاهم کن

که با هر یک نگاهت سوی چشمم بیشتر گردد

این نیزه ها

این نیزه های در بدنت میکشدمرا

این لخته خون دردهنت میکشد مرا

ای سروناز منچقدر قطعه قطعه ای

این پاره پ ا رهپ ا ره تنت میکشد مرا

به هم ریخته اند

با سر ِنیزه تنت را چه به هم ریخته اند
ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند

عضوی جدید

بر کینه های کهنه ز حیدر اضافه شد

به بغض ها ز فاتح خیبر اضافه شد

تا گفت علی منم نوه ی مرتضی علی

دیدم که چله چله به لشکر اضافه شد

افتاده زیر پا

از دیده تا رفتی و  نا پیدا شدی تو

در لابلای جمعیت تنها شدی تو

یک نیزه اول بی هوا روی سرت خورد

ای احمدم اینجا خود مولا شدی تو

جسم پریشان

لشکر کوفه به اشک بصرم می خندند

همه دیدند شده خون جگرم می خندند

نخل امید مرا چون که ز ریشه کندند

دور تا دور تن گل پسرم می خندند

لشکر کوفه

لشکر کوفه به اشکبصرم می خندند

همه دیدند شده خونجگرم می خندند

نخل امید مرا چون کهز ریشه کندند

دور تا دور تن گلپسرم می خندند

دکمه بازگشت به بالا