شعر شهادت حضرت رقيه (س)

لکنت زبان گرفتم

لکنت زبان گرفتم

هرچند بی تودیدم , دوران پیریم را

ازیاد بردماما , باتو اسیریم را

چشمی که خون گرفته مژگان خاکی اشرا

واکن که سیربینی,سیمای پیریم را

ازهرطرف که رفتم,زخمی به صورتم خورد

ای وای اگرببین یپای کویریم را

باتارتازیانه,با پود کنبهنی ها

بر پیکرم تنیدند,فرش حصیریم را

من راببخش اگرکه,لکنت زبان گرفتم

بابا شکسته دستی,دندان شیریم را

  حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا