شعر مناجات با خدا

چه مهمان نوازى

اگر كار من به بيابان كشيده
دل عاشقم درد هجران كشيده

بلا ميدهيد و شكايت ندارم
كه ديوانه ناز مغيلان كشيده

فقط منت گريه ام را كشيدم
مراشب به شب زير باران كشيده

به رسوا شدن عشقبازى مي ارزد
زليخا غمش را دوچندان كشيده

ورق را به نفع زليخا عوض كرد
اگر يوسفش را به زندان كشيده

بسوزان مرا پاى شمع محبت
كه پروانه ات دستت از جان كشيده

چه مهمان نوازى عجب روى بازى
سحر ، ميزبان ، ناز مهمان كشيده

منى كه زمين خورده ام را ببخشيد
چه كس از زمين خورده تاوان كشيده؟

بدى ديدى اما نگاه كريمت
به پرونده ام خط بطلان كشيده

ز كوه گناهم به كاهى گذشتى
ترازوى عفو تو ارزان كشيده

ملامت نكردى و شرم ِ خجالت
سرم را ميان گريبان كشيده

زمينگير بودم ، دم ِمرتضا گرم
دوباره پرم را به ايوان كشيده

گدا غير از اين سفره چيزى نخورده
فقط از علي منت نان كشيده

به سوی خدا ، فاطمه نوکران را
خودش مادرانه به دندان کشیده

فقط فاطمه مادرى كرد اگرچه
خجالت ز رفتار طفلان كشيده

خوشا روزه دارى كه از تشنگى، آه
بياد لب شاه عطشان كشيده

نوشتند زينب پر چادرش را
به روى تن نيمه عريان كشيده

حياداشت خانوم ما با نسب بود
وليكن سنان ، بد دهن بى ادب بود

بگو باغ مارا خزانى نكردند
به خانوم ما بد دهانى نكردند

محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا