شعر مصائب اسارت شام

بلند مرتبه سر

دومرتبه گذرِ سنگ بر جبین افتاد
بلند مرتبه سر ، باز بر زمین افتاد

شکافت ، یک سر و دیدند دختران حرم
به روی صورت عمه ، دوباره چین افتاد

به ناله خواهرِ مظلومه رو به مردم گفت
بدا به حال شما که عمودِ دین افتاد

دوباره نیزه شش ماهه ، دستِ مستی رفت
رکاب نیزه تکان خورد ، پس نگین افتاد

و چون عمو که زمین خورد علقمه ، بی دست
به دستِ بسته ، سکینه ز روی زین افتاد

حسین فاتحهٔ کوثرِ حرم را خواند
سه ساله دختر او دست یک لعین افتاد

حامد آقایی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا