شعر شهادت حضرت رقيه (س)

من الاولین

خدا جلوه اش در دل عارفین
من الاولین بوده و الاخرین

بنازم به نازی که از ما کشید
بنازم به این احسن الخالقین

مرا آفریده برای حسین
لک الحمد، حمد همه شاکرین

یکی گفت در گوش من یاحسین
شنیدم دو یا ارحم الراحمین

به قرآن، بهشت خدا بی حسین
شود بدتر از اسفل السافلین

به مستی من لحظه ای شک نکن
که جوشیده ام در چهل اربعین

سرشته شده با رقیه گلم
منم بندهء آن خرابه نشین

ندارم به زهرا کسی را جز او
ندارم به شخصی بجز او یقین

اگر روز محشر به زهرا نشد
مرا می سپارد به ام البنین

پناه رقیه فقط زینب است
سپرده است جان را به جان آفرین

تصور کن آغوش زینب شده
رکابی که بی او ندارد نگین

طبق آمده با سری غرقه خون
سری آمده از تنور، آتشین

نشست و پدر را به دامن گرفت
سپس گفت؛ ای ماهم، ای نازنین؛

شده لکنتم بیشتر، بین شام
شده حرف من نقطه چین نقطه چین

ورم داشت دستم که بالا نرفت
نشد رو بپوشانم از آستین

روی صورتم جای یک بوسه نیست
خبر داری از سیلی آن و این؟!

لگد خورده ام بسکه خوردی لگد
زمین خورده ام بسکه خوردی زمین

نخوردی اگر چوب، در تشت زر
چرا شد لب تشنه ات این چنین

شنیدی چرا دخترت شد مریض
کنیزی صدا کرده من را کنیز

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا