ز آستان تو دورم دلم پر آشوب است
گواه من به همین پلکهای مرطوب است
فقط بخاطر تو آبرو به من دادند
چنان سگی که به اصحاب کهف منسوب است
ز منمخواه صبوری کنم به پای فراق
که صبر پای فراق تو کار ایوب است
دعای خیر تو باعث شده زمین نخورم
چقدر اینکه تو هستی کنار من خوب است
گرفته دیده مارا حجابی از ظلمت
نگار ما پس صدها حجاب محجوب است
بدون تو همه سال را عزا داریم
زمان دوری یوسف عزای یعقوب است
مرا درست کن و به وصال خود برسان
نمیرسد به وصالت دلی که معیوب است
عریضه دادم و گفتم مرا حرم بفرست
تمامحاجت من در عریضه مکتوب است
غریب کرببلا درمیان گودال و
بروی پیکر او سنگ و آهن وچوب است
سید پوریا هاشمی