به خواب غفلت خویشم! زهم پاشیده سامانم
من بیچاره یک عمرست اسیر این زمستانم
به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس
تورا دیگر نمیبینم! چه سنگین است تاوانم!
خجالت میکشم اقا بگویم شیعه ات هستم
اگر اذن شما باشد بگویم از محبانم
برایم گریه ها کردی! ولی من فکر خود بودم!
پرشانم شدی العفو نفهمیدم! پشیمانم!
من آلوده را آخر چرا تحویل میگیری؟!
چه دیدی از من آخر که خودم حتی نمیدانم؟!
علی این روزها دیگر به خانه دیر می آید
ز تنهاییش میسوزم ز حیرانیش حیرانم
گمانم نیمه شب زهرا صداکردست حیدر را
که ای یار غریب من حلالم کن! نمی مانم!
سید پوریا هاشمی