شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)
عمو حسین
دیدم زمانی که رسیدم پای گودال
شمشیر و تیر و سنگ ، در هر جای گودال
میریخت خون از بین نای نیزه خورده…
باید شنید این روضه را از نای گودال
آمد هجوم سیل جمعیت به سمت
مرد غریب و بی کس و تنهای گودال
سرباز ها با نیزه و بقیه با سنگ
کردند غوغا در دل غوغای گودال
هم مادرت در این هیاهو سر رسیده
هم ایستاده خواهرت بالای گودال
این دو به دیدار من و تو ایستادند
ما هر دو افتادیم زیر پای گودال
در ازدحام رفت و آمدها ، درآمد
وای من و وای حسین و وای گودال
در بند بندم ، خط کوفی میتوان دید
اعضای من شد دفتر انشای گودال
مادربزرگم دست داده ، من هم اینطور
او بین کوچه ، من شلوغی های گودال
باید تحمل کرد امشب ساربان را…
خورشید را تا صبح پس فردای گودال
علیرضا وفایی خیال