شعر شهادت حضرت زهرا (س)

علی مظلوم

مامور به صبرم از خداوند
فهمید و به خانه آتش افکند

ما بین حیاط خانه ی من
زهرای مرا زدند و رفتند

یک عمر در این محله باشی
آقا و بزرگ و آبرومند…

…بالا نبری دگر سرت را
در بر سر همسرت بکوبند

افتاد به روی خاک و افتاد
از صورت بچه هاش لبخند

مخفی شده رد پنج انگشت
سه ماه تمام زیر روبند

یکدنده شده ست دنده ی او
خُرد است اگر نخورده پیوند

دیروز به مرگ خود دعا کرد
حتی ز حسین خویش دل کند

گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

رضا قربانی

اشعار به روز در سایت حدیث اشک قرار میگیرد

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا