شیرینیِ داغت
شیرینیِ داغت به دلی گر بنشیند
پای غم تو تا دمِ آخر بنشیند
جز تو چه کسی لایق این نام..؛ “حسین”..،است…
تنها به تو این واژه یِ دلبر بنشیند
آن آه که از سینه ی عُشّاق تو برخاست
هیهات که تا لحظه ی محشر بنشیند
بر خاکِ حسینیّه دو خط روضه نوشتم
حیف است که داغ تو به دفتر بنشیند
غیر دمِ این خانه محال است بسوزیم…
خاکستر ما پشت همین در بنشیند
یک عُمر میان دل او عشق تو جوشد
یکبار کسی پای سماور بنشیند
جز رخت عزاداری ات ای شاه..،ندیدیم
اینقدر لباسی تن نوکر بنشیند
چشمی که محرم ز غمت خوب بگرید
مِهرش به دل فاطمه بهتر بنشیند
آن گریه ثواب است،که زهرا بپسندد
آن روضه قبول است،که مادر بنشیند
یک واعطشای تو بس است ای پسر آب
در سوگ لبت زمزم و کوثر بنشیند
ای ابر! چه می شد وسط ظهر بباری
یک قطره ی تو بر لب اصغر بنشیند
ششماههگُلی را تبر حرمله ای چید…
نگذاشت به روی بدنش سر بنشیند
حلقوم نحیفی که علی داشت..،گمان کن…
تیری که سهشعبه شده،تا پر بنشیند
بردیا محمدی