شعر گودال قتلگاه

واویلا

پادشاه تشنه بی حالی چرا
زیر دست وپای دجالی چرا
درسراشیبی گودالی چرا
چانه رابرخاک می مالی چرا

اینکه با پا پشت و رویت میکند
نیزه اش رادر گلویت میکند

بین مقتل کاربه دعوا کشید
هرکسی آمد تو را با پا کشید
کار به مُزد ذوی القربی کشید
نیزه دندان تو را از جا کشید

ذکرمی گویی و بی حد می زنند
این اراذل ضربه را بد می زنند

شمر دارد سرفرازی میکند
پشت زن ها یکه تازی می کند
درحرم گردن درازی میکند
باسرتو نیزه بازی می کند

یک طرف زن ها زغم مو میکشند
یک طرف اوباش النگو میکشند

حسین قربانچه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا