کعبه ی عشق
کعبه ی عشق در خراسانی
حجِ امثالِ ما فقیرانی
در حرم نیست حرفِ غم هرگز
نیست قانع گدا به کم هرگز
نشدم گر چه محتشم هرگز
دستِ خالی نرفته ام هرگز
در حرم باز بِرکه دریا شد
مرد معلول بی عصا پا شد
چشم آن کور، سیرِ دیدن شد
به جمالِ ضریح روشن شد
وصلِ مجنون، نصیبِ لیلا شد
گره از بخت بسته ای وا شد
در حرم حالِ بهتری دارم
ذوق و شوقِ کبوتری دارم
دلِ از دست داده ای دارم
گریه ی بی اراده ای دارم
مثلِ آن پیرمردِ سلمانی
حاجتم را خودت که می دانی
من سرِ آن قرار منتظرم
لحظه ی احتضار منتظرم
وقت دفنم، کنارِ قبرم باش
ماه شبهایِ تارِ قبرم باش
از سئوالِ به جبر می ترسم
از سیاهیِ قبر می ترسم
توشه از اشک دست و پا کردم
رویِ قولت حساب وا کردم
آسمان را سرم خراب نکن
چون طبیبان مرا جواب نکن
روزگاری سیاه دارم من
سرطانِ گناه دارم من
بی پناهم، مرا پناه بده
زیرِ ایوان طلا پناه بده
زائرت خرجِ راه می خواهد
صِلِه از دستِ شاه می خواهد
حضرت شاه ! التفات کنید
گوشه چشمی به کائنات کنید
قلم فضل بر دوات زنید
به نگاهم نم فرات زنید
بنویسید کربلایِ مرا
بهترین نسخه ی شفایِ مرا
منم آن خشکسال، دریا تو
رزقِ اشک محرمم با تو
وحید قاسمی