اجابت کن گدایی را بر احوالات بارانی
که خشکی برده از یادم رسوم عبد و سلطانی
به پایم شوره زاری شد به لطفت یا کریم, اما
برآشفتم نمک دان ها ز دستانم چه آسانی
صدایت میزنم شاها که یک را با سه می بخشی
به محشر منتظر باشم کنی من را فراخوانی
منم آنی که سختش شد جدایی های می در پی
مدد کن تا که باشم از اهالی خراسانی
به خورجینم نگاهت کرده ای پنهان و این یعنی …
حسابم میکنی جزءِ برادر های کنعانی
تحیر مانده ام اسرار عشاقی, که میبینم
شما را چون منی شرم است و من را چون شما جانی
فرشید یار محمدی