شعر ولادت امام زمان(عج)
امشب دوباره لوح و قلم را طلا کنم
قافیه های نابِ خدایی جدا کنم
امشب تمامِ عشق , مهیّا شده ولی
باید بساطِ شور و شعف دست و پا کنم
یوسف نشسته است , کلافی به روی دست
گوید : مقابلِ رخِ او من حیا کنم…
زیباترین عزیزِ دلِ فاطمه رسید
دیگر چگونه سروریِ مصر را کنم؟
موسی مقابلش سَرِ تعظیم آورد
عیسی نشسته است بگوید چه ها کنم؟
آقای بی نظیرِ دو عالم خوش آمدی
باید چگونه شکرِ تو را بر خدا کنم؟
نامَت بلندتر ز مقاماتِ انبیاست
امشب بر آن سَرَم که تو را برملا کنم
تو حیدری و فاطمه ای و محمدّی
اصلا نمیشود که شما را جدا کنم
گاهی حسین هستی و گاهی خودِ حسن
فرقی نمیکند چه کسی را صدا کنم…
زلفت چقدر بوی خوش و دلپذیر داشت
شب تا سحر گداییِ باد صبا کنم
امشب نشسته ام سَرِ بازارِ عاشقی
تا کار و بارِ زندگی ام را رها کنم
آقای آسمانِ منی و مقدّسی…
پس حق بده که رو به خودت اِلتجا کنم
ذکرت درست مثلِ «علی» «یا علی» بُوَد
نامَت عبادتی است که آن را ادا کنم
شوقِ رسیدنت , بخدا کُشت شیعه را
پا بر سَرَم گذار , سَرَم را فدا کنم
قنداقه ات که رفت , دلِ مادرت شکست
میگفت بر ربابِ حسین اقتدا کنم
پا بر زمین نهادی و ما بی لیاقتیم
تو میروی و من به ظهورت دعا کنم
پوریا باقری