شعر مدح مادر سادات

معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته
هاجر و آسیه حوا و مریم ساخته

از ازل بیت الاحرام کعبه , بیت الفاطمه است
کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته

شعر بستر شهادت حضرت زهرا (س)

«زبانحال امیرالمومنین (ع)»

ای که خیال رفتن ازاین خانه داری
بعد تو زینب می نماید خانه داری

نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
بعد تو من می مانم و دل بی قراری

شعر مدح امیرالمومنین (ع)

گفتند علی یک تنه با دست نگه داشت
در را نه که با دست که با شست نگه داشت

در را نه فقط لشکری از مرحبیان را
در پشت در قلعه به پیوست نگه داشت

شعر فاطمیه و غصب خلافت

وقتی که راز خلقت حق در حجاب شد

انگشتر قوام علی بی رکاب شد

یعنی فراری احد و خیبر و حنین

با ذوالفقار و صاحب آن بی حساب شد

مدح و مرثیه حضرت زهرا (س)

اعتبارت پیش حق از انبیا بالاتر است

نام تو در آسمانها از زمین پیداتر است

صاحبِ هستی تو هستی, ما همه عبد توایم

هر که عبدت شد مقامش پیش حق بالاتر است

شعر مدح و مرثیه حضرت زهرا (س)

عشق از ازل به فاطمه تعظیم کرده بود

خود را به نام فاطمه تقدیم کرده بود

اصلا بهشت را که خداوند خلق کرد

با شان و جاه فاطمه تنظیم کرده بود

شعر روضه حضرت محسن (ع)

گرفت فرصت دیدار آسمانش را

به دست ضربه ی در, طاقت و توانش را

چقدر حسرت دیدار ماند بر قلبِ

پدر که خوب ندیده است پهلوانش را

مدح و مرثیه حضرت زهرا (س)

ز فاطمه چه بگویم؟ عفاف او محشر

عطای جامه شام زفاف او محشر

به لحظه لحظه عبادات و نافله غوغاست

به وقت حادثه شرح مصاف او محشر

مرثیه حضرت زهرا (س)

اول سکوت صبح معبر را شکستند
شب حرمت محراب و منبر را شکستند

بغض پدر در قلب آنها ریشه کرد و
با سنگ کینه بغض مادر را شکستند

روضه فاطمیه

زبانحال امام حسن (ع) با حضرت عباس (ع)

عباس! زهرا جلوه‌اش پیغمبری بود
نقشش برای حفظ آیین, حیدری بود

عباس, اسلام نبی, اسلام زهراست
معیار کفر و دین همانا مادر ماست

بعد از نبی, دست علی شد بسته عباس
از کینه‌های عده‌ای اسلام‌نشناس

عباس من, جانِ علی و جانِ مادر
این کوچه را در ذهن خود حک کن برادر

عباس می‌دانی چه خاکی بر سرم شد؟
این کوچه روزی قتلگاه مادرم شد

تا در سقیفه غاصبان را نصب کردند
با حیله‌ای از ما فدک را غصب کردند

با مادرم رفتیم حق را پس بگیریم
باغ فدک را از کف ناکس بگیریم

ناگاه, آن دیو سیاه و مشرک و پست
از ره رسید اینجا و راه مادرم بست

عباس, اینجا مادرم زهرا زمین خورد
طوری زمین افتاد گفتم مادرم مرد

عباس, این کوچه حسن را پیر کرده
با غصه‌ها جان مرا زنجیر کرده

عباس, می‌دانی غم ناموس سخت است
یک عمر, حزن و حسرت و افسوس سخت است

عباس, زخم مرتضی خیلی نمک خورد
ناموس او در کوچه‌ها از بس کتک خورد

آه ای یل ام‌البنین, ای شیر حیدر
زهرا کشی رسم است اینجا, ای برادر

ناموس زهرا را مراقب باش, عباس!
دور و بر کلثوم و زینب باش, عباس!

امیر عظیمی

شعر روضه امام حسن (ع) در فاطمیه

سالها رنج مستمر دارد

باخودش داغ مستتر دارد

خودش این روزها پسر دارد

از همه غصه بیشتر دارد

روضه جانسوز حضرت زهرا (س)

هیجده سال داشت اما حیف, گیسوانش سفید شد مادر

چقدر روزهای پایانی دردهایش شدید شد مادر

رد شد از بین چادر خاکیش , تندبادی ز تازیانهء غم

بعد از آن ضربه های پی در پی , سرو قدش چو بید شد مادر

دکمه بازگشت به بالا