سروی افتاد از نفس ، برگ و بری آتش گرفت
پیش چشم خانواده ، مادری آتش گرفت
در سقیفه زد جرقه آتش از بغض غدیر
در مدینه دخترِ پیغمبری آتش گرفت
سروی افتاد از نفس ، برگ و بری آتش گرفت
پیش چشم خانواده ، مادری آتش گرفت
در سقیفه زد جرقه آتش از بغض غدیر
در مدینه دخترِ پیغمبری آتش گرفت
تو زمین گیری و من بی کس و یارم زهرا
خوب بنگر گره افتاده به کارم زهرا
چقدر پیر شدی خانم هجده ساله
حق بده تاب ندارد دل زارم زهرا
بالت شکسته ای کبوتر استراحت کن
از جای خود برخیز کمتر… استراحت کن
خیلی مراعات پَرت را کن، ترک دارد
بگذار آهسته زمین پَر… استراحت کن
بند اول
این بی مرامان اهل نیرنگ اند اینجا
هم کوچه هم پس کوچه ها تنگ اند اینجا
زن هایشان هم خبره ی جنگ اند اینجا
اطفالشان هم در پی سنگ اند اینجا
چون از ازل شده ام سخت مبتلای حسین
من آن خدایْ پرستم , که شد خدای حسین
علَی الصباح قیامت نمیکنم قد راست
اگر که سر بگذارم به خاک پای حسین
گرفته دست مرا بارها مرام حسن
رسیده است به من لطف مستدام حسن
من احترام شدم محض احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
با اینکه سنگین است میزان گناهانم
سر به هوا بودم , ولی حالا پشیمانم
نه دم ز توبه میزنم نه دم ز استغفار
چیزی به غیر از گریه کردن هم نمیدانم
دل ما و عنایت دلدار
سر ما خاک مقدم سردار
سر ما هست تشنه ی این دار
کم ندارید میثم تمار
گرچه سیاهْ لشکر معصومه ایم ما
از نوکرانِ نوکر معصومه ایم ما
از حوزه های درس مشخص تر است که…
پایین پای منبر معصومه ایم ما
بر سر کشیده است عبا حضرت رضا
بر لب گرفته ذکر و دعا حضرت رضا
آه از جگر بلند شد و مرثیه گرفت
تا سر کشید جام بلا حضرت رضا
من چُنان باد صبا , مُشک فشان می آیم
دستبوسی طرف پیر مغان می آیم
گاه با شوق وصال و گهی از درد فراق !
گاهی اوقات چنین , گاه چنان می آیم
در کار عشق , باز شکایت به ما رسید
اینبار هم که , داغ زیارت به ما رسید
رزق طریق و روزیِ رفتن به دیگران!
از فیض اربعین تو حسرت به ما رسید