دهه اول محرم

شبِ غم

کجایی که شبِ غم آخر اومد
ببین آهِ دوبیتی هم در اومد
دلت اونقدر خونِ که امشب
به داد حال و روزت مادر اومد

غربت

شبِ حرم شبِ احرام شامِ تاسوعاست
میان خیمه‌یِ اصحاب روضه‌ی زهراست

شب است و باز به گِردِ خیام می‌گردد
دوباره دورِ خیامِ امام می‌گردد

حسین من

یک لشکر و یک جسم در خون آرمیده

دارد نظاره خواهری قامت خمیده

شمشیر و نیزه گرد او گرم طوافند

زینب نظاره می کند با اشک دیده

نیمه جان بودی

مقتل از خون تن تو شبیه دریا بود

خواهرت دید که چه غائله ای برپا بود

دور گودال همه دور و برت جمع شدند

نیمه جان بودی و بر گرد تنت غوغا بود

خواهر که داری

یاور کـه داری
باور ندارم عصـرِ فردا سَر نداری
خواهر که داری
گیرم که در کرب و بلا مادر نداری

عزیزم

الهی سایه‌ات با من بمونه
برام با تو فقط بودن بمونه
لباس کهنتو تَن کردی اما
دعایی کن که پیراهن بمونه

عمو عباس

برخیز و آبروی پدر را بخر، عمو
امّید روزهای بدون پدر، عمو

گویا که بوی شام رسیده، بلندشو
ما را به سمت شهر مدینه بِبَر عمو

پناه حرم

بعد از تو، غم به سینه ی لیلا پناه برد
مجنون دل شکسته به صحرا پناه برد

برخیز ای پناه حرم ، گوشواره ای
با دلهره به زینب کبری پناه برد

آه بابا چه کنم

تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم
مثل تو درد گرفته همه ی بال و پرم

بعد تو در نمیآید علی اکبر نفسم
ما دم و بازدم یکدگریم ای پسرم

مثل حیدر آمد

به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت
یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت!

به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب تر رفت
به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت

پایِ غمت

حیف دلی صرفِ انتظار نکردیم
کار زیاد است و ما کار نکردیم

زحمت ما با تو بوَد حضرتِ رحمت
غیر گِره رویِ شانه بار نکردیم

ولدی ولدی

مگر از عمر پدر غیر پسر می‌ماند
که جوان در نظر او به جگر می‌مانَد

سالها بود کنار تو فقط میگفتم
که برای من از این عمر پسر می‌مانَد

دکمه بازگشت به بالا