شعر امام رضا ع

دار الشفای کشور ما

نامِ شـما دوایِ تـمامی دردهـاست

دارُالشفایِ کشورِ ما مشهدالرضاست
جانم فدایِ شاهِ غریبی که آشناست
امضایِ تو مجوّزِ رفتن به کربلاست

شعر مناجات امام رضا(ع)

کوبیده ام کلون دری را زکودکی
من دوست داشتم سفری را ز کودکی
وقتی که خوب دربدر مشهدش شدم
از من گرفت دربه دری را ز کودکی

حرمت عرش خداست

دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز
کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز
آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز

از مشهد

به فکر کربلا بودم در اوردم سر از مشهد
بخوانم هرنفس باشوق بار دیگر از مشهد

اگر که میل حج دارم چه جایی بهتر از اینجا
اگر قصد سفر کردم چه جایی بهتر از مشهد

خورده کبوتر دلم از دانه هایتان

خورده کبوتر دلم از دانه هایتان

 جنّت برای من شده پایینِ پایتان

این فقرِ ظاهرست غلامت ندار نیست

شاهم چرا که گشته دلِ من گدایتان

دستم به دامان ضریحت

دلتنگ بودم در دلم بدجور غوغا بود

دلتنگ او که نام او سلطان دلها بود

عزم سفر کردم سفر تا خانه دوست

چون رود در جریان مسیر سمت دریا بود

هوا هوای چکیدن

هوا هوای چکیدن , هوای تنهائیست

و دست های دعایم پر از تمنائیست

مسیر خواهش من باز سویتان افتاد

به سمت شاه کریمی که اوج لیلائیست

یک بوریا کفن به تن آسمان شده

امشبکران درد دلم بی کران شده

بارانابرهای غمم بی امان شده

بازاین دل از غریبیتان حرف می زند

ازغربتی که همدم آن یک جوان شده

گدای تو

نداری که گدای توستآقا می شود حتمن

بیابانقدمگاه تو دریا می شود حتمن

دو چشمم ابر باران بودو من خوشحال از اینکه

بساطعاشقی باتو مهیا می شود حتمن

هوای سینه

امشب هوای سینه روحانیست یاران

دنیا به چشمانم چه نورانیست یاران

امشب دلم شور عجیبی باز دارد

صحن دلم ابری و طوفانیست یاران

أنا سائِلُکُم …

مهرت نشسته بر دل من ایهالرئوف

هستی تمام حاصل من ایهالرئوف

عشق تو گشته قاتل من ایهالرئوف

نامت علاج مشکل من ایهالرئوف  

دکمه بازگشت به بالا