شعر مدح و مناجاتشعر مدح و مناجات امام رضا (ع)

دستم به دامان ضریحت

دلتنگ بودم در دلم بدجور غوغا بود

دلتنگ او که نام او سلطان دلها بود

عزم سفر کردم سفر تا خانه دوست

چون رود در جریان مسیر سمت دریا بود

دلتنگیم را بستم و ماشین به راه افتاد

مبدا همین الان و مقصد عصر فردا بود

کم کم رسیدم دل دگر در دل نمانده

انگار دلتنگی عالم با من همین جا بود

ماشین توقف کرد گنبد داشت می تابید

گلدسته های آسمان از دور پیدا بود

باور نمی کردم ولی آقا کنار در

انگار که چشم انتظار دیدن ما بود

نزدیک رفتم جلو آمد دلم ریزد

فرصت برای درد دل کردن مهیا بود

 

دستم به دامان ضریحت عاشقت هستم

دستی به موهایم کشید انگار رویا بود

در مرمر دستان پاکش زود خوابم برد

شیرین تر از خواب تمام کودکی ها بود

تنها همین را خواستم مشهد زیارت

دستم دخیل پنجره فولاد آقا بود

 

شاعر : ایمان دهقانیا

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا