شعر گودال قتلگاه

شکستند …

ای وای از آن دمی که آیینه ها شکستند

وقتی دل شما را در کربلا شکستند

وقتی که بیعت خود تنها برای درهم

یک عده کوفیان آدم نما شکستند

ای وای از آن دمی که پهلوی اکبرت را

از روی بغض و کینه با نیزه ها شکستند

ای وای از آن دمی که -آقا- سر ابوالفضل

با ضربه ی عمودی در نینوا شکستند

آن قدر بر دهانت با پا زدند که ای وای

آقای نازنین ام فک تو را شکستند

در زیر دست و پای مشتی سگ جزامی

دستان تو حسین جان از جند جا شکستند

ای وای سینه ات را در زیر سم مرکب

یک عده نطفــة الحیض بی حیا شکستند

ماندم پس از قتالت بازار کوفه و شام

دندان تو حسین جان دیگر چرا شکستند؟؟

 علیرضا خاکساری

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا