علیرضا خاکساری

شمر و سنان

 

شمر و سنان دور و برت تاب میخورند

نان را به نرخ کشتن اصحاب میخورند

تنها برای این که لج ام را در آورند

با مشک شان کنار حرم آب میخورند

 علیرضا خاکساری

 

آتش گرفت

دید از روی بلندی دلبرش آتش گرفت

زیرتیغ دشنه ها بال و پرش آتش گرفت

دید زیر آفتاب سوزناک کربلا

نیزه نیزه زخم های پیکرش آتش گرفت

دلشوره

دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد

یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد

دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود

امن یجیب ورد لبان زینبت بود

می گریست

باز کردم دفتر شعرم و دیدم می گریست 

هم زمین هم آسمان با او دمادم می گریست

تا قلم برداشتم دیدم قلم هم می گریست 

نه قلم حتی تمام واژه هایم می گریست

دل ناپاک

ما که لبریز غم و غصه و آهیم هنوز 

رمضان آمده و غرق گناهیم هنوز

رانده از عالم و آدم شده ایم آقا جان 

بی کس و خسته و بی پشت و پناهیم هنوز

بهتر نیایی

هرچند دل تنگم ولی بهتر نیایی

زیرا دگر اینجا نباشد آشنایی

اینجا کسی فکر تو نیست آقای تنها

ازچه شما آقا همیشه فکر مایی؟

یوسف هاشمی

جان عالم تصدق سرتان 

به فدای شما و مادرتان

تو امیری امیر قلب منی 

این منم من همیشه نوکرتان

دلبر دیوانگان

 

امشب قشنگترین شب لیلایی خداست

جشن تولد گل زهرایی خداست

باشدسرشت او ز تجلای نور حق

زیباترین تجسم زیبایی خداست

اسدالله

 

کور شو اهل سقیفه که عرب یل دارد 

خوش قد و قامت و رعناست و هیکل دارد 

وسط معرکه فریاد زند پیغمبر

اسدالله برو کار تو ایول دارد

علیرضا خاکساری

روز جزا

 

در روز جزا ولوله ای خواهد شد 

با ذکر علی هروله ای خواهد شد 

ای وای اگر علی غضبناک شود 

در عرش خدا زلزله ای خواهد شد

 علیرضا خاکساری

شیره ی ایمان

 

یا علی حب شما شیره ی ایمان من است 

سیره و سنت تو معنی قرآن من است

من گدایی ز گدایان تو هستم آقا

خاک نعلین شما سرمه ی چشمان من است

علیرضا خاکساری

 

دکمه بازگشت به بالا