شعر شهادت امام صادق (ع)

هیزم

 

دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای

دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای

چقدر مردم پست مدینه نامردند

دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند

ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد

صدای ناله ی جان سوز مادرت آمد

مگر نه اینکه شما را دوان دوان بردند؟؟

دوان دوان نه که حتی کشان کشان بردند

مگر نه اینکه زدند ریسمان به بازویت ؟؟

مگر نه اینکه زدند با لگد به پهلویت؟؟

مگر نه اینکه شما بین کوچه افتادی ؟؟

به یاد مادر پهلو شکسته جان دادی ؟؟

بناست کوچه و بازار بی عبابروی

بناست دیدن یک قوم بی حیا بروی

بناست تا که مدینه ادا کند دین ات !!

بناست پای برهنه… کجاست نعلین ات ؟؟

بناست تا که نشیند به مرکبی لجنی

ولی تو پای پیاده نفس نفس بزنی

چقدر همسفر بد دهان عذابت داد

چقدر تهمت و  زخم زبان عذابت داد

چه خوب شد پس در همسرت نیامده بود

میان کوچه پی ات دخترت نیامده بود

چه خوب شد در خانه نداشت مسماری

نبود لکه ی خونی به روی دیواری

 علیرضا خاکساری

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا