شعر شهادت امام صادق (ع)

روضه میخواند …

 

آب و هوای شهر پیغمبر غم انگیز است

آقای شیعه هم دلش از غصه لبریز است

آقای مظلومی که اوج مهربانی هاست

تنها دلیل گریه های آسمانی هاست

آقای مظلومی که خود روح عبادات است

 آقای مظلومی که دریای کمالات است

آن تکیه گاهی که همیشه پشت پا خورده

دائم برای شیعیانش غصه ها خورده

اما بنی عباس دائم ناگزیرش کرد

یکباره امازود…خیلی زود پیرش کرد

می دید با چشم خودش مردم چه نامردند

با بی حیایی بار دیگر هیزم آوردند

می دید از نسل مغیره آمده فردی

می دید یک قنفذ صفت در عین نامردی

 با یک لگد آمد میان خانه اش آن شب

آتش بیفکند بر در کاشانه اش آن شب

از آن شب آقاهم اسیر درد  وآهی شد

مثل علی پای برهنه کوچه راهی شد

یک بد دهانی سوی آقا حرف بد میزد

مرکب سواری هم به کتف او لگد میزد

در خاطر آزرده اش اوج محرم هاست

آقای ما از ابتدا راوی ماتم هاست

گاهی برای خود شبانه روضه میخواند

گاهی برای اهل خانه روضه میخواند

از شعله های آتش و دود عجیبی که

پیچیده بود در آشیانه روضه میخواند

از بی حیایی های تیغ قنفذ ملعون

از زخم روی کتف و شانه روضه میخواند

گاهی دلش تنگ غروب میگیرد آقایم

از حمله های وحشیانه روضه میخواند

از آن غروب روز عاشورای شصت و یک

از ضربه های تازیانه روضه میخواند

با یاد شام و عمه جان و کنج مخروبه

 از گریه های نازدانه روضه میخواند

 

علیرضا خاکساری

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا