شعر شهادت امام حسن (ع)

آی مردم جگری سوخت

وای اگر سوخته ای ناله ی شبگیر کند
کودکی را شرر حادثه ای پیر کند

من چهل سال گرفتار غروبی سردم
بین آن کوچه ی بد فاطمه را گم کردم

بغض ها راه گلو را همه شب سد کردند
همه حتی درِ خانه به حسن بد کردند

آن کسانیکه سر سفره من می‌ماندند..
نانشان دادم و هرروز مذلم خواندند

کینه مخفی شان‌ را علنی میکردند
دوستان نیز به من بدهنی میکردند

نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود
نگو از جعده بگو قاتل من قنفذ بود

شرر این قوم به من بیشتراز زهر زدند
صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند

آی مردم جگری سوخت تماشا نکنید
بعد ما هیچ دری را به لگد وا نکنید

شاخه یاس علی داغ زدن داشت مگر
یک زن حامله شلاق زدن داشت مگر

همه ی عمر شکایت به خدا می‌بردم
عوض فاطمه من کاش کتک می‌خوردم

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا