شعر مناجات با خدا

الهی و ربی

پای دل در پیشگاه یار لغزش می کند
هرچه با ما می کند این نَفْسِ سرکش می کند

زیرِ گوشِ من بزن..،شاید بیاید اشک من
عاقبت این گریه ما را اهل بخشش می کند

اوّلِ ماه آمدم،رَدَّم نکن ای با مَرام
سفره‌داریِ تو را عالم ستایش می کند

ای به قربانِ کریمی که گدا را پَس نَزَد…
رَبِّ ما با عبد خاطی نیز سازش می کند

جان سلطان خراسان، آبرویم را نریز…
این گناه‌آلوده دارد از تو خواهش می کند!

هر زمان دلگیر بودم،گفته ام:یا فاطمه
کودکِ آزُرده را مادر نوازش می کند

بد خُمارم..،چاره ی من چیست؟! انگور “نجف”
مستِ حیدر دور این میخانه گردش می کند

لذت افطار قنبرهاست..،خرمایِ “علی”
نوکری را رزق او دارای ارزش می کند

حُبِّ حیدر شرطِ اصلیِ قبول بندگیست
روزِ حشر او را خدا معیار سنجش می کند

چاره ی بی تابیِ ما صحن شاه کربلاست
آتشِ دل در حریمِ او فروکش می کند

روزه‌دارِ تشنه‌لب! فَبْکِ عَلَی العَطشان حـسیـن
گریه را دارد خدا بر او سفارش می کند

آنقَدَر زیر سُم‌ِ مرکب تنش پاشیده شد
بوریا با گریه گفت:این جسم ریزش می کند!

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا