شعر اربعین

با قد خم آمدم

با قد خم آمدم اما سرافرازم حسین
نیستم پیغمبر اما پر ز اعجازم حسین

کوفه و شامات را با آه ویران کرده ام
دختر خیبر شکن هستم پر از رازم حسین

از سر نیزه حواست بود بر من تا به شام
بر تو و بر غیرت اللهیت مینازم حسین

ای نوای ناتمام آیهء آزادگی
باقی آن آیه ها را نغمه پردازم حسین

پیکر تو رنگ خون و پیکر من هم کبود
تو شهید مکتب و من نیز جانبازم حسین

بوسه ای را که از گلو برداشتم کاری نمود
تا که پرچم از تو بر دلها برافرازم حسین

تیغ بر من فرصت ابراز احساسم نداد
لیک جان بر جای این احساس میبازم حسین

تا به راهت سر نبازم ، ای امیر لشگرم
در مسیر سرخ عاشورات سربازم حسین

چون توان بی تو بودن را ندارم ، روح من
در غمت میسوزم و با داغ می‌سازم حسین

کاش بودی تا ببینی تا خراب آباد شام
دخترت را من سپر ، او بود همرازم حسین

کاش بودی تا برای حفظ جان کودکان
رو به زجر و اخنس و خولی نیندازم حسین

سر ، نگین ، خاتم ز دشمن پس گرفتم خوب من
کاش بر زخم تنت قدری بپردازم حسین

 داریوش جعفری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا