شعر شهادت حضرت زهرا (س)

به‌خاطر من زخم خورده‌ای

باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی
خسته‌شدی شکسته‌شدی مختصرشدی

شرمنده ام به‌خاطر من زخم خورده‌ای
روزی که در مقابل دشمن سپر شدی

افتادی از نفس – نفست بند آمده
افتاده ای به بسترِ غم ،محتضر شدی

هیزم به دست های مدینه که آمدند
مجروحِ دودِ آتش و زخمیِ در شدی

آتش زبانه می زد و در نیمه باز بود
فهمیدم از صدا زدنت؛ بی پسر شدی

این شهر چشم دیدن ما را نداشتند
از چشم‌های شور مدینه نظر شدی

همسایه ها رعایت حالت نمی کنند
از دست هم محلی خود خونجگر شدی

محمد حسن بیات‌لو

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا