شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت كوفه

تو روی نیزه

زلف تو روی نیزه به دستان باد بود
دور و بر عقیله حرامی زیاد بود

آتش گرفت پیش نگاه تو خیمه ها
شعله به شعله چشم تو شرح معاد بود

می خواستی که دین حقیقی بیان کنی
اما سپاه شمر در صدد ارتداد بود

هر کس رسید ضربه به قصد ثواب زد
قرآن بی علی ثمرش, این فساد بود

بعد از مصاف سعد لعین در خیال ری
می زد شراب و در دل خود شاد شاد بود

گهواره را به قیمت ارزان فروختند
بازار چوب کوفه از این رو کساد بود

بغض علی ست علت این ظلم آشکار
در قتلگاه جنگ سره اعتقاد بود

علی اصغر یزدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا