شعر شهادت حضرت رقيه (س)

دردِ پهلو

دردِ پهلو

روزگاری بالش از بال و پَر قو داشتم
بر سرم تاج گلی از یاسِ شب‌بو داشتم

دختر شامی !؛ نبین حالا تمامش سوخته
تو کجا بودی ببینی تا کمر مو داشتم ؟!

زخم‌های صورتم با نیش‌خندت باز شد
کاش بودی آن زمانی که بَر و رو داشتم

فخر نفروش و کنارم آستین بالا نکش
روزگاری مثل تو؛ من هم النگو داشتم

زل نزن در چشم‌های نیمه‌باز و سرخ من
قبل از اینجا چشم‌هایی مثل آهو داشتم

غارتش کن مثل مویم؛ شانه می‌خواهم چه کار ؟!
آه، روزی دستِ بابا را به گیسو داشتم

دست بر دیوار می‌گیرم شبیه پیرزن
قبل از آوارِ کتک من نیز، نیرو داشتم

معجری که داشتم را دختری دزدید و رفت
خواستم آن را بگیرم؛ دردِ زانو داشتم

چشم‌هایم خواب را فریاد زد دیشب؛ ولی
مثل شب‌های گذشته دردِ پهلو داشتم

عاقبت جای دوا؛ جام اجل را می‌خورم
کاش، در ویرانه قدری نوش‌دارو داشتم

رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا