شعر شهادت امام صادق (ع)

واویلا

هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد
داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد

یا رب این شعله چرا ول کن این طایفه نیست؟!
باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد

وضویش خورد به هم بس که تکانش دادند
سر سجاده خود با دل مضطر افتاد

با عصا هم بدود باز زمین می افتد
بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد

پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟
پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد

تا زمین خورد صدا زد ز جگر وا اماه
پشت در یاد زمین خوردن مادر افتاد

مادرش خورد زمین خورد زمین خورد زمین
جلوی چشم علی فاطمه با سر افتاد

فضه امد کمکش ورنه مصیبت میشد
فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد

گریه غربت زن قاتل شوهر باشد
پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد

آخر روضه ما حرف حسین است حسین
دشنه با حنجر خشکیده ی او در افتاد

ولی الله به یک ضربه تنش برگشته
گذر شمر به این ناحیه اخر افتاد

کینه اش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید
انقدر زد روی تل یکسره خواهر افتاد

بانوک چکمه تنش این سو وآن سو می شد
بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد

آنکه درسجده فقط پای خدا می افتاد
وقت قتل علی اکبر شد و بدتر افتاد

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا