شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

یا علی

ولــی خالق اکبـــر علـیٌ هو علـیٌ حق
وصی پاک پیغمبـر علـیٌ هو علــیٌ حق

مطیع حضرت سبحان بحکم محکم قران
مطاع ماسوا یکسر علـی هو علـیٌ حق

به روحانی لاهوتی به جسمانی ناسوتی
امام و هادی و رهبر علـیٌ هو علـیٌ حق

ز پیدا و نهـان مخبـر بکل ماخلَق مُظهر
بذات پاک حق مظهر علیٌ هو علیٌ حق

بخلق اول وآخـر چـه در باطن چه در ظاهر
بهین سید مهین سرور علیٌ هو علیٌ حق

بیکدم جمله عالم را چه عالم را چه ادم را
ز لفـظ کـُن پدیـد آور علـیٌ هو علـیٌ حق

خداجویــان صادق را دل اگاهـان عـاشق را
بجان جانان به دل دلبر علیٌ هو علیٌ حق

یگانه دُر دریا دل محیط وکشتی و ساحل
شراع و بیدق و لنگر علـیٌ هو علـیٌ حق

خُم و خُمخـانه و مینا شراب و مستی وغوغا
سبـو وساقی و ساغر علـیٌ هو علـیٌ حق

بنفـس واحــده حاضــر ز عیـن ناظــره ناظــر
به هر محضر به هر منظر علیٌ هو علـیٌ حق

شریعت را پس از احمد مکین و مرکز و مسند
چراغ و مسجد و منبر علــیٌ هــو علــیٌ حق

جز از در شهر را کو ره ؟ پیمبر شهر علم انگه
بدین شهــر معظــم دَر ، علـیٌ هو علیٌ حق

جلیلی کز علو شان شد این دولت ورا ارزان
ز حق تیغ از نبی دختر علـیٌ هو علـیٌ حق

رسل را یکسر از ادم نهان و فـاش تا خاتـم
انیس و مونس و یاور علیٌ هو علـیٌ حـق

کتب را بر همه آیت بطون و معنی و حکمت
رموز و صـادر و مصــدر علـیٌ هو علـیٌ حق

شهی کز رفعت و شوکت بود او را پی خدمت
فلک چاکــر ملک لشکر علیٌ هــو علیٌ حق

گه علم از همه اعلم گه حلم از همه اقدم
به هر فضل از همه برتــر علی هو علیٌ حق

شجاعی کز هنرمندی دوتا کردی و بر کندی
تن مــرحب در خیبــر علــی هو علــیٌ حق

دلیری کز همه گردان شجاعان و هماوردان
ندید از بهر خود همسر علی هو علیٌ حق

شهنشاهی که دربانی کنند او را به سلطانی
جــم و دارا و اسکنــدر علـی هـو علــیٌ حق

سراسر ملک هستس را بلندی را و پستی را
خدیــو معدلــت کستر علـیٌ هو علـیٌ حــق

امیــری کــز وفاداری پی جانبــازی و یاری
نبی را خفت در بستر علیٌ هو علیٌ حق

پدر بر بولبشر ان شه که از رفعت به بیت الله
تولـد یـافت از مـــادر علــی هو علــیٌ حق

ز قدرت و ز رخ زیبــا نگهبــان و ضیــا افـــزا
به افلاک و هفت اختر علی هو علیٌ حق

قدیری کو چو شد ظاهر بشد ظاهر از آن قادر
ســراســر قــدرت داور علــیٌ هو علـــیٌ حق

صمد دستی که بشکستی صنمها از زبر دستی
الــهی خـــانه را انــدر علـــیٌ هــو علــیٌ حــق

بفرمـــان خــدا آنکو کشید از قــوت بـــازو
ز خیل مشرکین کیفر علیٌ هو علیٌ حق

عدوسوزی که در میدان فرستادی سوی نیران
روان عمـــر و چون عنتــر علیٌ هو علیٌ حق

شهی کانـدر جزا ایزد محبــش را جزا بخشد
بهشت و طوبی و کوثر علـــیٌ هو علـــیٌ حق

(صغیر) از حق همی جوید چنین توفیق تا گوید
از ایــن دم تـــا دم محشـــر علیٌ هو علیٌ حق

صغیر اصفهانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا